کد مطلب:328016 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:366

آیات 210 -208 بقره


یایهاالذّین آمنوا ادخلوا فی السلم كافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لكم عدو مبین . (208) فان زللتم من بعد ما جائتكم البینات فاعلموا ان اللّه عزیز حكیم . (209) هل ینظرون الا ان یاتیهم اللّه فی ظلل من الغمام و الملائكه و قضی الامر و الی اللّه ترجع الامور.(21)





ترجمه آیات

ای كسانی كه ایمان آورده اید بدون هیچ اختلافی همگی تسلیم خدا شوید و زنهار گامهای شیطان را پیروی مكنید كه او برای شما دشمنی آشكار است . (208)

پس اگر بعد از این همه آیات روشن كه برایتان آمد داخل در سلم نگردید و باز هم پیروی گامهای شیطان كنید بدانید كه خدا غالبی شكست ناپذیر و حكیمی است كه هر حكمی درباره شما براند به مقتضای حكمت می راند. (209)

(راستی حرف حسابی اینان چیست ) آیا انتظار این را دارند كه خدا و ملائكه بر ابرها سوار شده نزد آنان بیایند (یعنی عذاب خدا به وسیله ابرهای ویرانگر بیاید) و تكلیفشان یكسره شود؟ با اینكه سرنوشت ها معین شده و بازگشت امور همه به خدای تعالی است .(210)

بیا ن آیات

هفت آیه كامل كه راه نگهداری وحدت دینی در جامعه انسانی را بیان می كند

این آیات یعنی از جمله یا ایهاالذّین آمنوا تا جمله : (الا ان نصر اللّه قریب ) هفت آیه كامل است ، كه راه تحفظ و نگهداری وحدت دینی در جامعه انسانی را بیان می كند، و آن این است كه مسلمانان داخل در سلم شوند، و تنها آن سخنانی كه قرآن تجویز كرده بگویند، و آن طریقه عملی را كه قرآن نشان داده پیش گیرند، كه وحدت دینی از بین نمی رود، و سعادت دو سرای انسانها رخت برنمی بندد، و هلاكت به سراغ هیچ قومی نمی رود، مگر به خاطر خارج شدن از سلم ، و تصرف در آیات خدا، وجابجا كردن آنها، كه در امت بنی اسرائیل و امتهای گذشته دیگر دیده شد، و به زودی نظیر آن هم در این امت جریان خواهد یافت . ولی خدای تعالی این امت را وعده نصرت داده و فرموده : (الا ان نصر اللّه قریب ).





یاایهاالذّین آمنوا ادخلوا فی السلم كافة





كلمات سلم و اسلام و تسلیم هر سه به یك معنا است : و كلمه (كافه - همگی ) مانند كلمه جمیعا تاءكید را افاده می كند و چون خطاب به بود و مؤ منین ماءمور شده اند همگی داخل در سلم شوند پس در نتیجه امر در آیه مربوط به همگی و به یك یك افراد جامعه است ، هم بر یك یك افراد واجب است و هم بر جمیع كه در دین خدا چون و چرا نكنند، و تسلیم امر خدا و رسول او گردند.

معنای (سلم ) كه بدان امر شده و مراد از (گام های شیطان )كه از آن زنهار داده شدهاست

و نیز از آنجائی كه خطاب به خصوص مؤ منین شده ، آن سلمی هم كه به سویش دعوت كرده به معنای تسلیم در برابر خدا و رسول شدن است ، و امری است متعلق به مجموع امت . و به فرد فرد آنان ، پس هم بر یك یك مؤ منین واجب است . و هم بر مجموع آنان .

پس سلمی كه بدان دعوت شده اند عبارت شد از تسلیم شدن برای خدا، بعد از ایمان به او. پس بر مؤ منین واجب است امر را تسلیم خدا كنند، و برای خود صلاح دید و استبداد برای قائل نباشند و به غیر آن طریقی كه خدا و رسول بیان كرده اند طریقی دیگر اتخاذ ننمایند، كه هیچ قومی هلاك نشد مگر به خاطر همینكه راه خدا را رها كرده ، راه هوای نفس را پیمودند، راهی كه هیچ دلیلی از ناحیه خدا بر آن نداشتند، و نیز حق حیات و سعادت جدی و حقیقی از هیچ قومی سلب نشد مگر به خاطر اینكه در اثر پیروی هوای نفس ایجاد اختلاف كردند.

از اینجا روشن می گردد كه مراد از پیروی خطوات شیطان ، پیروی او در تمامی دعوت های او به باطل نیست ، بلكه منظور پیروی او است در دعوتهائی كه به عنوان دین می كند،

و باطلی را كه اجنبی از دین است زینت داده در لفافه زیبای دین می پیچد، و نام دین بر آن می گذارد، و انسانهای جاهل هم بدون دلیل آنرا می پذیرند، و علامت شیطانی بودن آن این است كه خدا و رسول در ضمن تعالیم دینی خود نامی از آن نبرده باشند.

و از خصوصیات سیاق كلام و قیود آن این معنا نیز استفاده می شود، كه خطوات شیطان تنها آن گامهای از شیطان است ، كه در طریقه و روش پیروی شود. و اگر فرض كنیم كه این پیروی كننده مؤ من باشد - كه طریقه او همان طریقه ایمان است لاجرم طریقه چنین مؤ منین طریقه شیطانی در ایمان است ، و وقتی بر هر مؤ منی دخول در سلم واجب باشد، قهرا هر طریقی كه بدون سلم طی كند خطوات شیطان و پیروی از آن پیروی از خطوات شیطان خواهد بود.

پس این آیه شریفه نظیر آیه : (یاایهاالناس كلوا مما فی الارض حلالا طیبا، و لا تتبعوا خطوات الشیطان ، انه لكم عدو مبین انما یامركم بالسوء و الفحشاء، و ان تقولوا علی اللّه ما لا تعلمون ) خواهد بود.

و نیز نظیر آیه : (یا ایهاالذّین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان ، فانه یامر بالفحشاء و المنكر).

و باز نظیر آیه : (كلوا مما رزقكم اللّه و لا تتبعوا خطوات الشیطان : انه لكم عدو مبین ) می باشد و فرق میان این آیات و آیه مورد بحث این است كه در آیه مورد بحث به خاطر كلمه (كافه ) دعوت متوجه به جماعت شده ، و در آیات نامبرده این خصوصیت ، نیست پس آیه مورد بحث در معنای آیه و (اعتصموا بحبل اللّه جمیعاو لا تفرقوا) و آیه : و (ان هذا صراطی مستقیما، فاتبعوه ، و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله ) است ، كه خطاب متوجه جامعه اسلام و مجموعه افراد شده .

و از آیه شریفه استفاده می شود كه اسلام تمامی احكام و معارفی را كه مورد حاجت بشر است و صلاح مردم را تاءمین می كند تكفل كرده است .





فان زللتم من بعد ما جائتكم البینات





كلمه (زللتم ) از ماده (ز - ل - ل ) است و زلت به معنای لغزش و اشتباه است ، و معنای آیه این است كه حال كه دستور دادیم همگی داخل در سلم شوید، اگر نشدید و به خطا رفتید، با اینكه زلت همان پیروی خطوات شیطان بود - پس بدانید كه خدا عزیز و مقتدری است كه در كارش از هیچ كس شكست نمی خورد، و حكیمی است كه در قضائی كه درباره شما می راند هرگز از حكمت خارج نمی شود، آنچه حكم می كند بر طبق حكمت است ، و بعد از آنكه حكم كرد خودش هم ضامن اجرای آن است اجرا می كند بدون اینكه كسی بتواند از اجرای آن جلوگیری كند.





هل ینظرون الا ان یاتیهم اللّه فی ظلل من الغمام و الملائكه





كلمه (ظلل ) جمع (ظله ) است كه به معنای سایبان است ، و ظاهر آیه این است كه كلمه (ملائكه ) عطف باشد بركلمه (اللّه ) و در این آیه شریفه التفاتی از خطاب (فان زللتم ) به غیبت (هل ینظرون ) به كار رفته ، و تازه خطاب را متوجه رسول خدا كرده ، تا بفهماند از سخن گفتن با آنان اعراض دارد، چون حال آنان حال كسانی است كه منتظر آمدن عذابی هستند كه ما قضایش را رانده ایم ، عذابی كه مطابق پیروی خطوات شیطان باشد كه آنان برای خود اختیار كرده اند، و در بین خود اختلاف و چند دستگی بوجود آوردند.

خلاصه منتظرند كه عذاب خدا در ابرهائی سیاه بر آنان سایه افكند، و خدا قضای خود را از مسیری كه خود آنان احتمالش را هم نمی دهند به كرسی بنشاند، و یا بگو حالشان حال كسی است كه گمان می كنند خدا اعتنائی به شاءن آنان دارد، و از اینكه هلاك شوند پروا می كند، (و الی اللّه ترجع الامور) و با اینكه بازگشت همه امور به خدا است ، دیگر از حكم و قضای خدا هیچ مفری ندارند.

پس سیاق حكم می كند به اینكه جمله : (هل ینظرون ...) تهدید و و عیدی باشد كه در آیه قبلی وعده اش را داده ، و فرموده بود: ( فاعلموا ان اللّه عزیز حكیم ).

خداوند متصف به صفات اجسام نیست و ظواهر برخی آیات باید به وسیله آیات محكمهقرآنی معنا بشود

این را هم باید دانست كه از ضروریات كتاب و سنت است كه خدای سبحان متصف به صفت اجسام نیست ، و با اوصاف ممكنات اوصافی كه مستلزم حدوث و فقر و حاجت و نقص است متصف نمی گردد، همچنانكه فرموده : (لیس كمثله شی ء) و نیز فرموده : (و اللّه هو الغنی ) و نیز فرموده : (اللّه خالق كل شی ء) و آیاتی دیگر نظیر اینها، آیات محكمی كه متشابهات قرآن به وسیله آن آیات معنا می شود.

پس هر چه از ظاهر آیات قرآن بر خلاف این آی ات محكمه دیده شود صفات و افعالی را به خدا نسبت دهد، كه متضمن حدوث است ، باید به وسیله آیات محكم قرآن معنا شود، و معنائی از آنها گرفت كه با صفات علیا و اسمای حسنای خدای تبارك و تعالی منافات نداشته باشد.

حال كه این قاعده كلی را دانستی ، می گوئیم : در قرآن هر جا نسبت آمدن و یا آوردن به خدا داد، مثلا فرمود: (و جاء ربك و الملك صفا صفا) و یا فرمود: (فاتیهم اللّه من حیث لم یحتسبوا.

و یا فرمود: (فاتی اللّه بنیانهم من القواعد) در همه اینها معنائی منظور است كه با ساحت قدس خدای تعالی و تقدس منافات ندارد، مانند احاطه و امثال آن ، ولو اینكه بگوئیم از باب مجاز اینگونه تعبیرات شده است و بنابراین پس مراد از آوردن یا آمدن خدا در آیه مورد بحث همان احاطه به مردم برای راندن قضا در حق ایشان است .

علاوه بر اینكه ما در مواردی از كلام خدای تعالی می بینیم كه وقتی می خواهد نسبتی از نسبتها و یا فعلی از افعال را از استقلال اسباب و وسائط سلب كند، گاهی آن نسبت و یا عمل را به خودش نسبت می دهد، و گاهی به امر خود نسبت می دهد، مثلا یك جا می فرماید:(اللّه یتوفی الانفس ) و یك جا می فرماید: (یتوفیكم ملك الموت ) و جائی دیگر می فرماید: (توفته رسلنا).

و خلاصه مساءله جان گرفتن را یك بار به خودش آن گاه نسبت می دهد، و یك بار به ملائكه ، آنگاه در باره ملائكه می فرماید:(بامره یعلمون ) و نیز یك جا می فرماید: (ان ربك یقضی بینهم ) و نیز می فرماید: (فاذا جاء امر اللّه قضی بینهم ).

همچنانكه در باره آوردن عذاب در آیات مورد بحث فرموده : (ان یاتیهم اللّه فی ظلل من الغمام ...).

و در جائی دیگر فرموده : (هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائكه او یاتی امر ربك ).

و این خود باعث می شود كه ما هر جا كه اموری به خدا نسبت داده شده كه با كبریائی خدا سازگارنیست بتوانیم كلمه (امر) را تقدیر گرفته ، بگوئیم : منظور امر خدا است ، نه خود خدا، مانند عبارت (جاء ربك )، و عبارت (و یاتیهم اللّه )، و بگوئیم منظور (جاء امر ربك ) و (یاتیهم امر اللّه ) است .

توجیهی لطیف تر و دقیق تر از ظواهری كه افعال حدوثی را به خداوند نسبت می دهد

این است آن توجیهی كه بحث ساده پیرامون اینگونه نسبت ها دست می دهد، و همه مفسرین نیز آن را پذیرفته اند ولی تدبر در كلام خدای تعالی معنائی لطیف تر از این دست می دهد.

توضیح اینكه امثال آیه : (واللّه هو الغنی ) و آیه : (العزیز الوهاب ) و آیه : (اعطی كل شی ء خلقه ثم هدی ) این معنا را افاده می كند كه خدای تعالی آنچه را كه از خلقت و شؤ ون و اطوارش می دهد خودش ‍ واجد آن است ، و آنچه را می دهد و به آن جود می ورزد قطره هائی است از اقیانوسی كه نزد خود دارد.

هر چند كه برای فهم ما از جهت انسی كه به ماده و احكام جسمانیت دارد دشوار است كه تصور كند چگونه می توان اینگونه امور را از قید ماده و اوصاف حدوث جدا و مجرد كرد، تا نسبت دادنش به خدا محذور نداشته باشد.

آری آنچه باعث می شود، آمدن و آوردن و هر نسبت دیگری نظیر اینها را به خدا ندهیم ، مساءله نبودن نقص و حاجت در خداست ، و اگر ما بتوانیم اینگونه نسبت ها را از معنای نقص و حاجت مجرد كنیم ،

نسبت نامبرده بی اشكال خواهد شد، بلكه باید گفت : چاره ای جز این تجرید نداریم ، این معنا قابل انكار نیست كه آنچه نام (چیز) بر آن صادق است از ناحیه خداست ، پس باید بگوئیم : نسبت هر چیز به خدا نسبتی است كه لایق به كبریائی و عظمت او باشد، (یعنی بگوئیم اگر همه اجسام از خداست نه به این معنا است كه خود خدا هم جسم است ، اگر آثار اجسام از او است ، نه به این معنا است كه خود او هم این اثر را دارد، اگر می آید بطوری است كه محتاج پا و بدن باشد).

چون عمل (آمدن ) در میان موجودات جسمانی عبارت است از اینكه جسمی مسافتی را كه بین آن و بین جسمی دیگر است با حركت قطع كند، و به آن نزدیك شود، و اگر ما این خصوصیت مادیت را از عمل آمدن مجرد كنیم ، و در نتیجه صرف نزدیكی و رفع فاصله و حائل میان دو چیز كه غرض نهائی از آمدن است باقی بماند، چنین آمدنی را می توانیم به خدا نسبت دهیم ، و بطور حقیقت هم نسبت دهیم ، نه بطور مجاز، پس آمدن خدا به سراغ كفار به معنای برطرف شدن موانع میان قضای خدا و میان آنان است ، و این خود یكی از حقایق قرآنی است كه بحث های برهانی نمی تواند به آن دست یابد، مگر آنكه تواءم با امعان و تدبر باشد، و پیچ و خم هائی كه در این راه است پشت سر گذاشته بتواند اثبات كند كه حقیقت هستی و وجود اصیل حقیقتی دارای شدت و ضعف است .

و به هر حال آیه مورد بحث متضمن و عید و تهدیدی است كه آیه قبل به آن اشاره دارد كه می فرمود: ان الله عزیز حكیم و ممكن است تهدیدی باشد به عذابی كه كفار در روز قیامت در پیش دارند، چون آیات مشابه آیه مورد بحث مانند آیه : (هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائكه او یاتی امر ربك ) ظهور در همین عذاب دارد.

و ممكن است تهدیدی باشد به حادثه ای كه وقوعش در دنیا متوقع است ، و این احتمال بعد از مراجعه به بعد از آیه (ولكل امة رسول ) و آیه بعد از آیه : (فاقم وجهك للدین حنیفا) و نیز مراجعه به سوره انبیا و غیره در نظر قوت می گیرد، چون از این موارد استفاده می شود كه آخرت آینده همین دنیا است ، و ظهور تام هر حقیقتی است كه در این دنیا است ، و نیز ممكن است تهدیدی باشد به آینده ای كه در انتظار آنان است چه در دنیا و چه در آخرت ، و به هر حال جمله : (فی ظلل من الغمام ) را باید به معنائی گرفت كه مناسب با موردش باشد.





وقضی الامر و الی اللّه ترجع الامور





از جمله (والی اللّه ...) به خوبی بر می آید كه فاعل قضا هم خدای تعالی است و اگر نام خدای تعالی را نیاورد، و فرمود قضای امر رانده می شود، برای این بوده كه مانند هر بزرگی دیگر اظهار عظمت و كبریا كند، كه وقتی از وقوع احكامشان و صدور اوامرشان خبر می دهند نمی گویند ما چنین كردیم ، بلكه می گویند چنین و چنان شد، و اینگونه تعبیرها در قرآن كریم بسیار است .

بحث روایتی

بحث روایتی (پیرامون مراد از آیات یاد شده )

در تفسیر آیه (یا ایها الناس كلوا مما فی الارض حلالا طیبا...)، عده ای از روایات نقل كردیم كه معنائی را كه ما برای پیروی گامهای شیطان كردیم تاءیید می كرد، بدانجا مراجعه شود.

و در بعضی از روایات آمده كه سلم عبارت است از ولایت ، و معلوم است كه این روایت می خواهد یكی از مصادیق سلم را ذكر كند، كه مكرر نظایر این تطبیق گذشت .

و در توحید و معانی از حضرت رضا (علیه السلام ) روایت آورده كه در تفسیر آیه : (هل ینظرون الا ان یاتیهم اللّه فی ظلل من الغمام ) فرمود: آیه شریفه اینطور نازل شده : (هل ینظرون الا ان یاتیهم الله بالملائكه فی ظلل من الغمام ) یعنی آیا منتظر جز این هستند كه خدا ملائكه را با ابرهائی سیاه بفرستد و درباره آیه شریفه : (و جاء ربك و الملك صفا صفا) فرمود: خدای عزوجل متصف به آمدن و رفتن نمی شود او متعالی از این است كه جابجا شود، پس منظور از آیه شریفه آمدن امر خداست ، و تقدیر آن (و جاء امر ربك ) است .

مؤ لف : منظور امام رضا (علیه السلام ) این است كه مراد آیه چنین است ، نه اینكه آیه دراصل به این صورت نازل شده .

و این معنائی كه امام برای آیه شریفه كرده ، عینا همان معنائی است كه به نظر ما قریب آمد، كه منظور از آمدن خدا آمدن امر خداست ، چون ملائكه هر چه می كند و هر وقت نازل می شود به امر خدا می كند و نازل می شود، همچنانكه آیه : (بل عباد مكرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون ).

و درباره نزولشان فرموده : (ینزل الملائكه بالروح من آمره ).

البته در این میان معنای دیگری هست كه بعضی از مفسرین آن را احتمال داده اند و آن این است كه استفهام در آیه انكاری باشد، و بخواهد تمام جمله را انكار كند، نه تنها مدخول خود را انكار كند.

بنابراین احتمال معنای آیه چنین می شود: این كفار منتظر همین هستند كه امری محال محقق شود، و آن این است كه خدا سوار بر ابرهائی سیاه به سراغشان آید، همانطور كه یك جسم به نزدیك جسمی دیگر می آید، و نیز انتظار دارند ملائكه نزدشان آید، امر و نهیشان كند، و حال آنكه چنین چیزی محال است ، پس آیه شریفه بطور كنایه محال بودن این توقع را افاده می كند، كه كفار با پند و نصیحت به راه بیایند.

لیكن این توجیه با اینكه گفتیم آیات همه در یك سیاقند نمی سازد، چون لازمه وحدت سیاق این است كه كلام متوجه به مؤ منین باشد، وچنین وضعی ندارند كه به راه آمدنشان به وسیله نصیحت محال باشد، بلكه مؤ منین در راه هستند.

علاوه بر اینكه اگر سیاق كلام برای افاده این معنا بود خالی از رد بر كفار نمی بود، همچنانكه عادت قرآن در امثال این مقامات این است كه گفتار طرف را رد می كند، مانند آیه : (و قال الذّین لایرجون لقائنا: لولا انزل علینا الملائكه ؟ او نری ربنا؟ لقد استكبروا فی انفسهم و عتوا عتوا كبیرا) و (قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه ).

از این هم كه بگذریم اگر منظور از آیه مورد بحث چنین معنائی بود، دیگر جا نداشت جمله : (فی ظلل من الغمام ) را اضافه كند، و همچنین در بقیه كلمات هیچ نكته روشنی به چشم نمی خورد، و كافی بود بفرماید: (هل ینظرون الا ان یاتیهم اللّه ).

بحث روایتی دیگر

تفسیر آیه : (هل تنظرون ...)و آیات مشابه آن در روایات ائمهاهل بیت (ع ) بر سه وجه

باید دانست كه در روایات ائمه اهل بیت (علیه السلام ):

1 - این آیه شریفه به روز قیامت تفسیر شده ، چنانكه عیاشی در تفسیر خود از امام باقر (علیه السلام ) این روایت را آورده .

2 - ونیز بروز رجعت هم تفسیر شده ، كه مرحوم صدوق روایت آن را از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده .

3 - و به ظهور مهدی (علیه السلام ) نیز تفسیر شده و عیاشی روایتش را در تفسیر خود به دو طریق از امام باقر (علیه السلام ) آورده .

و نظایر اینگونه روایات بسیار است ، كه اگر بخواهی كتب حدیث را صفحه به صفحه ببینی ، خواهی دید كه روایات بسیار زیادی از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) در تفسیر بسیاری از آیات آمده ، كه یا فرموده اند: مربوط به قیامت است ، و یا فرموده اند: مربوط به رجعت است ، و یا فرموده اند: مربوط به ظهور مهدی (علیه السلام )، و این نیست مگر به خاطر وحدت و سنخیتی كه در این سه معنا هست .

و مردم چون هیچ بحثی پیرامون حقیقت روز قیامت نكرده اند، و زحمت این تحقیق را بخود نداده ، و در نتیجه نفهمیده اند كه قرآن كریم درباره این روز عظیم چه فرموده ، لذا در باره این روایات دچار اختلاف شده اند، بعضی به كلی آنها را با اینكه صدها روایت است ، و شاید از پانصد روایت كه در ابواب مختلف نقل شده تجاوز كند طرح كرده اند، و بعضی دیگر دست به تاءویل و توجیه آنها زده اند، با اینكه ظهور آنها روشن است ، و بلكه بعضی از آنها صریح در مفاد است ، و بعضی دیگر كه حد متوسط و راه میانه را رفته اند تنها به نقل آنها اكتفا نموده ، از بحث پیرامون آنها خودداری نموده اند.

(بحث پیرامون رجعت )

فرقه های اسلامی غیر شیعه كه عامة مسلمین را تشكیل می دهد، هر چند ظهور مهدی (علیه السلام ) را قبول دارند، و روایاتش را به طرق متواتر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل كرده اند و لیكن مساءله رجعت را انكار نموده ،

وآن را از مختصات شیعه دانسته اند، و چه بسا بعضی از كسانی كه شیعه زاده اند، و اسما خود را شیعه می شمارند، در این اعصار پیدا شده اند كه می گویند: روایات شیعه از احادیث دروغی است كه دست یهود و یا كفاری كه تظاهر به اسلام می كردند، مانند عبد الل ه سبا و یارانش آنها را داخل در احادیث ما كرده اند.

و بعضی دیگر در مقام ابطال رجعت از راه دلیل عقلی وارد شده و بطور خلاصه گفته اند: (مرگ امری است كه با در نظر گرفتن عنایت پروردگار هرگز بر هیچ زنده ای عارض نمی شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسیده باشد، و زندگیش كامل شده ، آنچه در قوه داشته به فعلیت رسیده باشد، و چنین موجودی كه تمامی كمالات بالقوه اش فعلیت یافته ، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوه وبرگشته است ، و اینكه چیزی كه فعلیت یافته برگردد و بالقوه شود امری است محال ، مگر اینكه مخبری صادق كه یا خود خداست و یا خلیفه ای از خلفای او، از چنین برگشتی خبر دهند، همچنانكه در داستان های موسی ، و عیسی ، و ابراهیم (علیهم السلام ) و داستان هائی از دیگران چنین خبرهائی آمده ، ولی نه از خدا، و نه از یكی از خلفای او خبر معتبری نیامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد، و روایاتی كه قائلین به رجعت به آن تمسك می كنند تمام نیست ، آنگاه شروع كرده اند به تضعیف روایات ، و یكی یكی را رد كرده اند، نه صحیحی باقی گذاشتند و نه سقیمی .

مساءله رجعت ورد بر منكرین آن

خوب توجه كن كه این بیچاره نفهمیده كه اگر دلیلش درست باشد، و راستی دلیل عقلی باشد صدر دلیلش ذیل آن راباطل می كند، چون اگر چیزی محال ذاتی شد، دیگر استثنا بر نمی دارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته ، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتی از وقوع امری محال خبر می دهد، باید فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضی كه نتوانیم در صادق بودنش شك كنیم ، ناگزیر باید خبرش را تاءویل كنیم ، و معنائی به آن بدهیم ، كه ممكن باشد، مثل اینكه اگر خبر داد كه عدد یك نصف عدد دو نیست ، و یا خبر داد كه تمامی خبرهای صادق در عین صادق بودن كاذب است ، كه گفتیم اگر بتوانیم در راست گوئی این مخبر تشكیك می كنیم ، و اگر نتوانستیم ناگزیر كلامش را توجیه می كنیم ، بطوریكه از محال بودن در آید.

و اما اینكه گفت : چیزی كه از قوه به فعلیت در آمده ، دیگر محال است بالقوه شود، مطلبی است صحیح ، و لیكن قبول نداریم كه مساءله مورد بحث ما از این باب باشد، برای اینكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است ، مورد فرض او كسی است كه عمر طبیعی خود را كرده ، و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد، كه برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است ، و اما مرگ اخترامی كه عاملی غیر طبیعی از قبیل قتل و یا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگی به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشكالی نیست ،

چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفته در زمانی دیگر مستعد كمالی شود، كه در زمانی غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.

و یا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینكه مقداری در برزخ زندگی كرده باشد، چنین كسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن می شود، و دوباره به دنیا بر می گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر یك از این دو فرض مساءله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است ، و مستلزم محذور محال نیست ، این گفتاری خلاصه و فشرده بود، درباره مساءله رجعت ، و تمام حرف های آن موكول است به مقامی دیگر.

روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام نسبت بهاصل رجعت متواتر است

و اما اینكه در یك یك روایات مناقشه كرده ، و آنها را ضعیف شمرده ، در پاسخش می گوئیم : هر چند هر یك از روایت ها روایت واحد است ، و لیكن روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) نسبت به اصل رجعت متواتر است ، به حدی كه مخالفین مساءله رجعت از همان صدر اول این مساءله را از مسلمات و مختصات شیعه دانسته اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احادیث باطل نمی شود، علاوه بر اینكه تعدادی از آیات قرآنی و روایات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است ، كه ان شاء اللّه به زودی در موردی مناسب متعرض آنها می شویم ، مانند آیه : (و یوم نحشر من كل امة فوجا ممن یكذب بایاتنا) و آیات دیگر.

علاوه بر اینكه آیات دیگری از قرآن دلالت اجمالی بر وقوع رجعت دارد مانند آیه : (ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لمایاتكم مثل الذین خلوا من قبلكم ) كه می فهماند آنچه در امت های گذشته رخ داده ، در این امت نیز رخ خواهد داد، و یكی از آن وقایع مساءله رجعت و زنده شدن مردگانی است كه در زمان ابراهیم و موسی و عیسی و عزیر و ارمیا و غیر ایشان اتفاق افتاده ،باید در این امت نیز اتفاق بیفتد.

همچنانكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) هم كلامی دارند كه بطور اجمال می فهماند آنچه در امت های سابق اتفاق افتاده در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد، و آن این است كه فرمود: به آن خدائی كه جانم به دست اوست ، كه شما مسلمانان با هر سنتی كه در امت های گذشته جریان داشته روبرو خواهید شد،

و آنچه در آن امت ها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت ، بطوریكه نه شما از آن سنت ها منحرف می شوید، و نه آن سنت ها كه در بنی اسرائیل بود شما را نادیده می گیرد.

از اینهم كه بگذریم این قضایائی كه ائمه اهل بیت (علیه السلام ) خبر داده اند جزء ملاحم و اخبار غیبی مربوط به آخر الزمان است ، و راویانی آنها را آورده اند كه مربوطند به قرن ها قبل از این ، و كتبشان از زمان تاءلیف تاكنون محفوظ مانده ، و نسخه آنها دست نخورده ، و ما تاكنون به چشم خود دیده ایم پاره ای از آنچه آن حضرات پیشگوئی كردند بدون كم و زیاد به وقوع پیوست ، قهرا باید نسبت به بقیه آنها نیز اعتماد كنیم ، و به صحت همه آنها ایمان داشته باشیم .

بیان اینكه بین نشاءه دنیا و نشاءه قیامت مزاحمتی نیست همانگونه كه بین عالم برزخ وعالم دنیا هم مزاحمتی وجود ندارد

حال به آغاز سخن برگردیم ، كه می گفتیم : یك آیه گاهی تفسیر می شود به روز قیامت ، و گاهی به رجعت ، و گاهی به روزگار ظهور مهدی (علیه السلام )، اینك می گوئیم : آنچه از كلام خدای تعالی درباره قیامت و اوصاف آن به دست می آید، این است كه قیامت روزی است كه هیچ سببی از اسباب ، و هیچ كاری و شغلی از خدای سبحان پوشیده نیست ، روزی است كه تمامی اوهام از بین می رود، و آیات خدا در كمال ظهور ظاهر می شود، و در سراسر آیات قرآنی و روایات هیچ دلیلی به چشم نمی خورد كه دلالت كند بر اینكه در آن روز عالم جسمانی به كلی از بین می رود، بلكه بر عكس ادله ای به چشم می خورد كه بر خلاف این معنا دلالت دارد، چیزی كه هست این معنا استفاده می شود كه در آن روز بشر یعنی این نسلی كه خدای تعالی از یك مرد و زن به نام آدم و همسرش پدید آورده قبل از قیامت از روی زمین منقرض ‍ می شود.

و خلاصه میان نشاءه دنیا و نشاءه قیامت مزاحمت و مناقضتی نیست تا وقتی قیامت بیاید دنیا به كلی از بین برود، همچنانكه میان برزخ كه هم اكنون اموات در آن عالمند، با عالم دنیا مزاحمتی نیست و دنیا هم مزاحمتی با آن عالم ندارد، همچنانكه از آیه : (تاللّه لقد ارسلنا الی امم من قبلك فزین لهم الشیطان اعمال هم فهو ولیهم الیوم ، و لهم عذاب الیم ). این نبودن مزاحمت ، استفاده می شود.

این حقیقت روز قیامت است ، روزی كه مردم برای رب العالمین بپا می خیزند روزی كه همه اسرارشان آشكار می شود، چیزی از ایشان بر خدا پوشیده نمی ماند، و بهمین جهت است كه گاهی از روز مرگ به روز قیامت تعبیر می شود چون روز مرگ هم روزی است كه پرده ها از روی اسباب برای میت كنار می رود، همچنانكه از علی (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: (من مات قامت قیامته ، هر كس بمیرد قیامتش بر پا می شود) كه ان شاء اللّه بیان همه اینگونه روایات خواهد آمد.

روز ظهور مهدی (ع ) و روز رجعت و روز قیامت مراتب مختلف یك حقیقت هستند

و روایاتی كه رجعت را اثبات می كند هر چند آحاد آن با یكدیگر اختلاف دارند، الا اینكه با همه كثرتش (كه در سابق گفتیم متجاوز از پانصد حدیث است ) در یك جهت اتحاد دارند، و آن یك جهت این است كه سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است كه در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می شود، روزی كه در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود، بلكه به خلوص عبادت می شود، عبادتی كه مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست ، عبادتی كه شیطان و اغوایش هیچ سهمی در آن ندارد، روزی كه بعضی از اموات كه در خوبی و یا بدی برجسته بودند، یا ولی خدا بودند، و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر می گردند تا میان حق و باطل حكم شود.

و این معنا به ما می فهماند روز رجعت خود یكی از مراتب روز قیامت است ، هر چند كه از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه ای امكان دارد، به خلاف روز قیامت كه دیگر اثری از شر و فساد نمی ماند و باز بهمین جهت روز ظهور مهدی (علیه السلام ) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است .

و از ائمه اهل بیت (علیه السلام ) نیز روایت شده كه فرموده اند ایام خدا سه روز است ، روز ظهور مهدی (علیه السلام ) و روز برگشت ، و روز قیامت ، و در بعضی از روایات آمده : ایام خدا سه روز است ، روز مرگ و روز برگشت و روز قیامت .

و این معنا یعنی اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت ، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده كه در تفسیر ائمه علیه السلام بعضی آیات گاهی به روز قیامت ، و گاهی به روز رجعت ، و گاهی به روز ظهور مهدی تفسیر شود، و در سابق هم گذشت كه گفتیم چنین روزی فی نفسه ممكن است ، بلكه واقع هم هست ، و منكر آن هیچ دلیلی بر نفی آن ندارد.